کشتی یونانی در طول زمان


می دانم

حالا سالهاست که دیگر این کشتی به مقصد نمی رسد

حالا همه میدانند که همه ما،یک طوری غریب

یک طوری ساده و دور

وابسته این کشتی به گل نشسته ایم.

آن روز

همان روز که آفتاب بالا آمده بود.

جزیره ما

هنوز خواب آن روز را می بیند

ما از شکوه کشتی و بادبانها

تا ترانه دلنشین جاشوها

کشتی و دریا را دوست میداشتیم

دیگر سراغت را از جزیره مرجانی در خلیج فارس نخواهند گرفت

دیگر سراغت را از ماه،ماه درشت واژگون در آب،نخواهند گرفت

دیگر سراغت را از ساحل آفتابی لمیده بر دریا نخواهند گرفت

دیگر نه عکس و یادگاری

نه ترس مسافران از ندیدنت

دیگر نه غروب آفتاب

نه بلندای آن دودکش درهم شکسته

بادبان،همان بادبانهای بلند ….

باور کن

برای یکبار برخواستن تو از آب

هزار هزار بار فرو ریخته اند.

دیگر میدانم

نشانیها همه درست

دریا،همان دریای کیش

کشتی ،همان یونانی در گل آرمیده

ساحل همان ساحل و موج که بی راه و بستر،که تهی

آری کشتی…میدانم

جوری غریب ادامه دریا و نشانی آن شوق پر گریه ایم

کمر کشتی شکست

نوش،نوش….دریا بنوش این کشتی را

در جمع ما و این بغضهای بی قرار
جای تو خالی…

🔺گلشن جعفری

 

به بحث وارد شوید